تفكر در انديشه عرفانى (3)

نويسنده: ولى الله عباسى




تفكر انفسى

در متون مقدس دينى، همواره از «معرفت انفسى» در كنار «معرفت آفاقى» به عنوان راهى مطمئن و بلكه نزديك تر و دقيق تر براى خداشناسى ياد شده است. سير آفاتى كه پى بردن از نظم به ناظم و از مخلوق به خالق است به شرطى ممدوح است كه به سير انفسى ختم شود. در روايات اسلامى در حوزه شناخت بر مسئله خودشناسى و معرفت نفس بسيار تكيه شده است، به طورى كه بر اساس دسته اى از احاديث، خودشناسى به عنوان برترين شناخت معرفى شده است: «المعرفة بالنفس افضل المعرفتين» (محمدى، 1362، ص140); خودشناسى بهترين معارف است. همچنين انديشيدن درباره آن بهترين راه شناخت حضرت حق، و معرفت به آن، معرفت به خداست: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (همان، ص142); آن كس كه خود را شناخت به حقيقت، خداى خود را شناخته است.
بر همين اساس، معرفت نفس، همواره يكى از مهم ترين مسائل عرفان بوده است و عارف غالباً معرفت نفس را با معرفت حق، همدوش مى داند; چرا كه عارف وصول به خدا را بدون گذر از خودشناسى، غيرممكن مى داند. علامه طباطبايى در رسالة الولاية سهم معرفت نفس را براى دستيابى به كمال مطلق بسيار مهم دانسته، مى فرمايد: «هيچ طريقى جز طريق معرفت نفس، موجب پيدايش معرفت حقيقى نمى گردد» (طباطبايى، 1381، ص192; رك: جوادى آملى، 1386، ص281).
اصل وجود انسان و حقيقت او را روح و نفس تشكيل مى دهد كه خود نفخه اى الاهى است و اين حقيقت والاست كه شناخت آن و تفكر در آن به عنوان كليد جهان شناسى و خداشناسى معرفى مى شود. آن چه در مقام و فضيلت معرفت نفس بيان مى شود مربوط به شناخت همين بعد نامرئى وجود انسان است. حضرت امام نيز بر همين اساس فرمايد: «نردبان همه حقايق از براى عارف، معرفت نفس است. پس بر تو باد به تحصيل اين معرفت، پس همانا شناخت خود، كليد همه كليدها و چراغ همه چراغ هاست و هر كه خود را شناخت، پس به تحقيق خدايش را شناخت.» (امام خمينى، 1373، ص18).
اما سرّ واقعى مقام و رفعت معرفت نفس در اين حقيقت قدسى نهفته كه انسان «كون جامع»، نسخه عالم و مظهر همه اسماء و صفات الاهى است; پس شناخت او شناخت همه چيز است:
توضيح آن كه در ازل، ذات الاهى در سراپرده غيب، مخفى بود، اما دوست داشت كه شناخته شود، لذا جهان هستى را با تمام مراتب آن آفريد[11] و در هر كدام از موجودات بر اساس يكى از صفات خود چون رحيم، عليم و... تجلى يافت، به گونه اى كه هر موجودى مظهرى از يكى از صفات خدا بوده، خدا خود را با آن صفت در آيينه آن موجود تماشا مى كرد. اما وقتى اراده كرد كه خود را در آيينه اى ببيند كه تمام اسماء و صفاتِ او را جلوه گر باشد، انسان را آفريد، انسان كاملى كه جامع تمام صفات خداوند است. آنچه در اين ميان مهم، مى نمايد اين نكته است كه اگر چه حقيقت انسان كامل در هر عصر، يكى بيش نيست، اما نزديك شدن به اين مقام با سفرهاى معنوى اى كه ابتداى آن، كره خاكى و انتهاى آن، آسمان معرفت است امكان پذير است، سفرى كه ره توشه آن اصلاح و تهذيب نفس است;
به همين دليل، اولياى الاهى فرموده اند ما را ببينيد و به سوى ما بياييد. به هر اندازه كه به سوى آنها رهسپار شويم وجود ما كامل تر، و به آنان شبيه تر مى شويم. (رك: رمضانى، 1385، ص66ـ65).
نكته اى كه درباره معرفت انفسى و انسان شناسى در انديشه عرفانى امام خمينى بايد بدان توجه داشت، اين است كه ديدگاه ايشان در اين باب، در قالب اصطلاحات خاص مكتب ابن عربى بيان شده و لذا فهم كامل ديدگاه امام در اين زمينه، نه تنها مستلزم تأمل و تعمق دينى و عرفانى، بلكه مستلزم آشنايى با اصطلاحات ابن عربى نيز است. چيزى كه براى فهم معنا و مفهوم تفكر در نفس در عرفان امام خمينى اهميتى اساسى دارد اين است كه وحدتى ميان «حقيقت انسانى» يا «انسان كامل» و «حضرت الوهيت» وجود دارد و اين مراتب دو گانه روحانى متقابلا با هم پيوستگى دارند. لاهيجى در مفاتيح الاعجاز مى نويسد: «اين قاعده ]تفكر فى الانفس[ مشتمل است بر بيان جامعيت حقيقت انسانى و شمول و سريان او در مراتب اكوانى» (لاهيجى، 1371، ص166).
گرچه قبل از ابن عربى و از زمان حلاج و بسطامى و ديگران بر عظمت انسان تأكيد مى شده است، اما اصطلاح «انسان كامل» را براى نخستين بار ابن عربى، پدر عرفان نظرى اسلامى، مطرح نمود (رك: مطهرى، 1372، ص20; صادقى ارزگانى، 1383، ص20). وى در كتاب فصوص الحكم از انسان كامل، تحت عنوان «نگين انگشتر عالم آفرينش» نام مى برد (ابن عربى، 1370، ص50).
نظريه انسان كامل، يعنى انسانى كه هم بر صورت خداست و هم جان جهان كه در تمام جهان هستى نافذ است، نه تنها در فصوص كه در فتوحات مكيه و بيشتر آثار ابن عربى نيز بيان شده است. وى در فتوحات اظهار مى كند كه انسان كامل «قلبى است در جسم عالم» (ابن عربى، بى تا، ص295); زيرا هيچ چيز به غير از انسان در ميان موجودات نيست كه بتواند خداى را در برگيرد. از اين رو انسان كامل از سويى، آينه حق نما و از سويى ديگر به تعبير عارف نسفى در كتاب انسان كامل «جام جهان نما»، آينه گيتى نما و اِكسير اعظم است (نسفى، 1377، ص75; رك: امام خمينى، 1410، ص59).
همان طور كه اشاره شد امام خمينى در سنت عرفانى ابن عربى جاى دارد و لذا ايشان از نظريه انسان شناسى دينى/ عرفانى اى كه ابن عربى و شارحان وى به تفصيل بدان پرداخته اند، استفاده وافر مى نمايد. بحث امام درباره معرفت و شناخت انسان، ريشه در آموزه انسان كامل ابن عربى دارد و اين موضوعى است كه ايشان در كتاب هاى عرفانى خويش از آن بحث نموده اند: «هر چه تجلى حق در آينه ذاتش كاملتر باشد با وضوح بيشترى به چيزى كه در جهان غيب پنهان است دلالت دارد... و انسان كامل چون موجود جامع و آينه كامل و تمام نمايى از همه اسماء و صفات الاهى است، كامل ترين كلمه الاهى است، بلكه او كتابى است الهى كه حاوى كل كتاب هاى الهى مى باشد» (امام خمينى، 1374، ص54).
از ديدگاه حضرت امام خمينى انسان به اعتبارى داراى دو مقام دنيا و آخرت يا شهادت و غيب است كه يكى ظل رحمان و ديگرى ظل رحيم است و اين دو مقام در انسان كامل وجود دارد و لذا انسان كامل به حسب اين دو مقام; يعنى مقام شهادت و ظهور به رحمانيت و مقام غيب و ظهور به رحيميت «تمام دايره وجود» است (امام خمينى، 1384، ص4ـ3); به تعبير ديگر، انسان كامل صورت مجموع عوالم، و عوالم صورت تفصيلى انسان است (امام خمينى، 1378، ص52ـ51).
موضوع انسان كامل، كه خطوط اصلى آن در قطعه اى از كتاب شرح دعاى سحر نقل شده، در كتاب مصباح الهدايه بيشتر شكافته شده است; چرا كه موضوع اصلى كتاب مصباح، انسان كامل و ولايت و خلافت اوست. در اين كتاب شئون مابعدالطبيعى و جهانى انسان كامل، مدام به مأموريت نجات بخشى و آمرانه اى كه بر عهده وى مى باشد ارتباط داده شده است: «اين خلافت از بزرگ ترين شئون الاهى و والاترين مقامات ربوبى است. باب اصلى ظهور و وجود الاهى و كليد اصلى عالم غيب و شهود است... اين خلافت روح خلافت محمديه(ص)، رب و اصل و مبدأ آن است; از آن خلافت در همه عوالم، موجود پديدار شد...» (امام خمينى، 1373، ص27ـ26).

نتيجه گيرى

باتوجه به آنچه گفته شد، حال مى توان تصوير دقيق ترى از تعقل و تفكر در نزد عرفا ارائه كرد. پرسش اساسى اى كه در ابتداى تحقيق حاضر طرح شد، اين بود كه عقل در تعابير عرفانى از چه جايگاهى برخوردار است و مراد از عقل ستيزى عرفانى چيست؟ به دنبال سؤال پيشين، اين مسئله مطرح شد كه معناى تفكر در سنت عرفانى چيست و قلمرو آن تا كجاست؟ در مقام جمع بندى و نتيجه گيرى مى توان گفت كه اهل عرفان گرچه عقل را در مرتبه اى پايين تر از مرتبه كشف و شهود و دل قرار مى دهند، ولى آن را به كلى ناديده نمى گيرند و در عين حال كه به ارزش و اعتبار استدلال و برهان عقلى توجه دارند، معرفت حاصل از كشف و شهود عرفانى را بر نتايج حاصل از براهين عقلى ترجيح مى دهند. به تعبير ديگر، عرفا «فكر دل» را كه دركى شهودى و مستقيم از حقيقت است، بر «فكر ذهن» و استدلال كه فرآيند و حركتى است از مطالب به مبادى و از مبادى به مطالب، ترجيح مى دهند. بنابراين مذمت ها و طعن هاى عرفا نسبت به عقل، نه به معناى عقل ستيزى افراطى، بلكه به معناى ترجيح راه دل بر راه عقل، و برترى و شرافت معرفت عرفانى نسبت به معرفت عقلى و فلسفى است و همه اين مذمت ها متوجه «عقل جزوى» و حسابگر و مصلحت انديش است.
بنابراين، حقيقت تفكر در نزد عرفا، با تعريف معمول آن به كلى متفاوت است; مراد از تفكر، كشف و درك شهودى مستقيم از حقيقت و سيرى معنوى از ظاهر به باطن و از صورت به معناست. حوزه هاى تفكر به منزله بستر و زمينه مساعدى هستند كه رويش معرفت و بصيرت را در پى دارند. بر اين اساس، حوزه هاى مجاز و مفيد تفكر به تفكر در آفاق و انفس تقسيم مى شوند. بهترين سلوك به سوى شهود حق، تفكر در امر خداوند متعال است; و لذا اهل معرفت و عرفان، يكى از مراحل مهم تفكر آفاقى را تفكر درباره خداوند متعال و اسماء و صفات او شمرده اند. اما مقام ذات اقدس الاهى، مقام سكوت است و عقل و انديشه بشرى از ادراك آن عاجز و ناتوان است. لذا توصيه عرفا همگام با اديان الاهى پرهيز از تفكر در ذات است. البته ذات وصف ناپذير الاهى به وسيله تجلى اش معلوم مى گردد، و صفات متكثر الاهى اولين مرحله ظهور و تجلى اوست. پس ذات دائماً محجوب به حجاب اسما و صفات است و از اين طريق توان به او معرفت پيدا كرد. همچنين اگر از راه فكر نمى توان به خدا رسيد، از طريق قلب و تأمل در خويشتن مى توان به او رسيد; چرا كه انسان شناسى مقدمه خداشناسى است و هر كه خود را شناخت خدايش را شناخت. در اين تقرير، انسان كامل به عنوان مظهر جامع حق و آينه تمام نماى اوست كه با معرفت به آن، به حق تعالى شناخت پيدا مى كنيم.
قرآن كريم
نهج البلاغه
آشتيانى، ميرزا مهدى (1360)، اساس التوحيد، انتشارات مولى.
آشتيانى، سيد جلال الدين (1380)، شرح مقدمه قيصرى بر فصوص الحكم، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
آملى، سيد حيدر (1353)، نص النصوص فى شرح فصوص الحكم، با تعليقات و مقدمه هانرى كربن و عثمان يحيى، قسمت ايرانشناسى انستيتو ايران و فرانسه.
ـــــــــــــــ ، (1362)، اسرار الشريعة و اطوار الطريقة و انوار الحقيقة، مقدمه و تصحيح محمد خواجوى، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
ـــــــــــــــ ، (1364)، رساله نقد النقود فى معرفه الوجود، ترجمه و تعليق سيد حميد طبيبيان، تهران، انتشارات اطلاعات.
آكمپيس، توماس (1384)، تشبه به مسيح، ترجمه سايه ميثمى، ويراسته مصطفى ملكيان، تهران، نشر هرمس.
ابن عربى، محمد بن على (بى تا)، الفتوحات المكية، لبنان ـ بيروت، دارصادر.
ـــــــــــــــ ، (1370)، فصوص الحكم، تصحيح ابو العلاء عفيفى، انتشارات الزهراء.
ابن فارس، ابوالحسين احمد (1404)، معجم مقاييس اللغة، تحقيق عبدالسلام هارون، قم، مركز النشر.
ابن سينا، حسين بن عبدالله (1403)، الاشارات و التنبيهات، با شرح نصيرالدين طوسى، دفتر نشر كتاب.
ابن منظور، جمال الدين (1416)، لسان العرب، بيروت، دار احيا التراث العربى.
ابوزيد، نصر حامد (2000)، مفهوم النص، بيروت، دارالثقافى العربى.
ـــــــــــــــ ، (1386)، چنين گفت ابن عربى، ترجمه سيد محمد راستگو، تهران، نشر نى.
استيس، والترترنس (1379)، عرفان و فلسفه، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، تهران، انتشارات سروش.
استيور، دان (1380)، فلسفه زبان دينى، ترجمه حسين نوروزى، تبريز، مؤسسه تحقيقاتى علوم اسلامى انسانى، چاپ اول.
اكهارت، مايستر (1379)، «رساله وارستگى» در: جيمز ال. پروتى، پرسش از خدا در تفكر مارتين هيدگر، ترجمه محمدرضا جوزى، تهران، نشر ساقى.
امام خمينى، روح الله (1410)، تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، قم، موسسه پاسدار اسلام.
ـــــــــــــــ ، (1378)، التعليقة على الفوائد الرضوية، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.
ـــــــــــــــ ، (1373)، مصباح الهداية الى الخلافة و الولاية، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.
ـــــــــــــــ ، (1374)، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.
ـــــــــــــــ ، (1381)، شرح چهل حديث، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.
ـــــــــــــــ ، (1377)، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.
ـــــــــــــــ ، (1375)، تفسير سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.
ـــــــــــــــ ، (1384)، سر الصلوة، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.
ـــــــــــــــ ، (1378الف)، آداب الصلوة، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.
ـــــــــــــــ ، (1378ب)، ديوان امام، تعليقات على اكبر رشاد، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.
ـــــــــــــــ ، (1378ج)، صحيفه امام، تهران، وزارت ارشاد اسلامى.
انصارى، خواجه عبدالله (1383)، منازل السائرين، به همراه شرح كتاب از روى آثار پير هرات، گردآورى و ترجمه توسط عبدالغفور روان فرهادى، تهران، انتشارات مولى.
ايزوتسو، توشيهكو (1383)، آفرينش، وجود و زمان، ترجمه مهدى دشتكى، تهران، نشر مهرانديش.
ـــــــــــــــ ، (1385)، مفاتيح الفصوص محى الدين ابن عربى، ترجمه حسين مريدى، كرمانشاه، انتشارات دانشگاه رازى.
اولوداغ، سليمان (1368)، ابن عربى، ترجمه داوود وفايى، تهران، نشر مركز.
بيمل، والتر (1381)، بررسى روشنگرانه انديشه هاى مارتين هايدگر، ترجمه بيژن عبدالكريمى، تهران، انتشارات سروش.
تاليافرو، چارلز (1382)، فلسفه دين در قرن بيستم، ترجمه انشاءالله رحمتى، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى.
ـــــــــــــــ ، (1380)، «فلسفه دين»، در: نگرش هاى نوين در فلسفه، ترجمه يوسف دانشور و ديگران، قم، موسسه طه.
پلانتينگا، آلوين (1381)، عقل و ايمان، ترجمه بهناز صفرى، قم، انتشارات اشراق.
ـــــــــــــــ ، (1374)، «آيا باور به خدا واقعاً پايه است؟»، در: كلام فلسفى، ترجمه احمد نراقى و ابراهيم سلطانى، تهران، طرح نو.
پورسينا، زهرا (1385)، تأثير گناه بر معرفت با تكيه بر آراى آگوستين قديس، قم، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
پينكافس، ادموند (1382)، از مسئله محورى تا فضيلت محورى، ترجمه و تعليقات سيد محمدرضا حسنى ومهدى على پور، دفترنشر معارف.
جرجانى، سيد شريف (1370)، تعريفات، تهران، انتشارات ناصر خسرو.
جوادى آملى، عبدالله (1386)، تفسير انسان به انسان، قم، مؤسسه اسرا.
ـــــــــــــــ ، (1386)، شمس الوحى تبريزى، قم، موسسه اسرا.
جيلى، عبدالكريم (1420)، الانسان الكامل، بيروت، موسسه التاريخ العربى.
حافظ، شمس الدين محمد (1372)، ديوان حافظ، به اهتمام سيد ابوالقاسم شيرازى، سازمان انتشارات جاويدان.
دينانى، غلامحسين (1366)، قواعد كلى در فلسفه اسلامى، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
رمضانى، مرضيه (1385)، كرامت انسان و انسان كامل در عرفان، آينه پژوهش، ش102.
سبحانى، محمد تقى (1382)، علم و عشق در مثنوى مولوى، نقد و نظر، ش32ـ31.
شاه آبادى، محمد (1386)، رشحات المعارف، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.
ـــــــــــــــ ، (1386)، شذرات المعارف، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.
شوان، فريتيوف (1384)، اسلام و حكمت خالده، ترجمه فروزان راسخى، تهران، نشر هرمس.
ـــــــــــــــ ، (1381)، گوهر و صدف عرفان اسلامى، ترجمه مينو حجت، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى.
ـــــــــــــــ ، (1381)، «حكمت خالده»، در: سيرى در سپهر جان: مقالات و مقولاتى در معنويت، ترجمه و تحقيق مصطفى ملكيان، تهران، نشر نگاه معاصر.
ـــــــــــــــ ، (1384)، عقل و عقل عقل، ترجمه بابك عليخانى، تهران، نشر هرمس.
شبسترى، شيخ محمود (1368)، گلشن راز، به اهتمام صمد موحد، تهران، انتشارات طهورى.
شهيد ثانى، زين الدين على العاملى (1372)، منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد، تحقيق رضا مختارى، قم، مكتبه الاعلام الاسلامى.
صادقى، هادى (1386)، عقلانيت ايمان، قم، كتاب طه.
صادقى، محمد امين (1383)، انسان كامل از نگاه امام خمينى و عارفان مسلمان، قم، بوستان كتاب قم.
صدرالدين شيرازى، محمد (1381)، الاسفار الاربعه، بيروت، دار احياء التراث العربى.
ـــــــــــــــ ، (1362)، المبدأ و المعاد، تهران، مركز نشر دانشگاهى.
طباطبايى، محمد حسين (1412)، رساله الولاية، قم، انتشارات بخشايش.
ـــــــــــــــ ، (1417)، الميزان فى تفسير القرآن، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات.
عبادى، قطب الدين (1368)، صوفى نامه، تصحيح غلامحسين يوسفى، تهران، انتشارات علمى.
عباسى، ولى الله (1381)، بررسى معرفت شناسى دينى پلانتينگا، انديشه حوزه، ش42ـ41.
عباسى، ولى الله و مبينى، محمد على (1382)، معرفت شناسى اصلاح شده و عقلانيت باور دينى، قبسات، ش28.
عين القضاه، عبدالله بن محمد (1341)، تمهيدات، با مقدمه عفيف عسيران، تهران، بى جا.
على زمانى، امير عباس (1383)، خدا زبان و معنا، قم، انجمن معارف اسلامى ايران.
غزالى، ابوحامد محمد (بى تا)، احياء علوم الدين، بيروت، دارالهادى.
ـــــــــــــــ ، (1365)، جواهر القرآن، تصحيح و تحشيه حسين خديوجم، تهران، انتشارات اطلاعات.
ـــــــــــــــ ، (1409)، المنقد من الضلال، بيروتـ لبنان، دارالكتب العلميه.
فروزانفر، بديع الزمان (1371)، شرح مثنوى شريف، تهران، انتشارات زوار.
فيض كاشانى، محمد (1360)، كلمات مكنونه، تصحيح عزيز الله عطاردى، تهران، مؤسسه انتشاراتى فراهانى.
فيض كاشانى، محمد (بى تا)، المعجة البيضاء فى تهذيب الاحياء، تصحيح و تعليق على اكبر الغفارى، دفتر انتشارات اسلامى.
قمشه اى، محمدرضا (1381)، تحقيق در مباحث ولايت كليه (حواشى بر فصوص)، در: رسائل قيصرى، با تعليق و تصحيح و مقدمه سيد جلال الدين آشتيانى، تهران، موسسه پژوهشى حكمت و فلسفه ايران.
قونوى، صدرالدين (1363)، مفاتيح الغيب الجمع و الوجود، انتشارات فجر.
قيصرى، داوود بن محمد (1375)، شرح فصوص الحكم، به كوشش سيد جلال الدين آشتيانى، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى.
ـــــــــــــــ ، (1381)، رسائل قيصرى، تصحيح سيد جلال الدين آشتيانى، تهران، موسسه پژوهشى حكمت و فلسفه ايران.
كاشانى، عبد الرزاق (1379)، شرح منازل السائرين، نگارش على شيروانى، تهران، انتشارات الزهرا.
كاشانى، عبد الرزاق (1370)، اصطلاحات الصوفيه، قم، انتشارات بيدار.
كاكائى، قاسم (1382)، وحدت وجودى به روايت ابن عربى و مايستر اكهارت، تهران، نشر هرمس
كربن، هانرى (1384)، تخيل خلاق در عرفان ابن عربى، ترجمه انشاء الله رحمتى، تهران، انتشارات جامى.
كلينى، محمد بن يعقوب (بى تا)، الاصول الكافى، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
لاهيجى، محمد (1371)، مفاتيح الاعجاز فى شرح گلشن راز، به كوشش محمدرضا برزگر و عفت خالقى كرباسى، تهران، انتشارات زوار
مجلسى، محمد تقى (1363)، مرآة العقول، قم، دارالكتب الاسلاميه.
محمدى رى شهرى، محمد (1362)، ميزان الحكمه، قم، مكتب الاعلام الاسلامى.
مولوى، جلال الدين محمد (1382)، مثنوى معنوى، تصحيح رينولد نيكلسون، تهران، نشر هرمس.
مطهرى، مرتضى (1372)، انسان كامل، تهران، انتشارات صدرا
مغربى، شمس (1358)، ديوان شمس مغربى، به اهتمام ابوطالب ميرعابدينى، تهران، انتشارات زوار.
مك كوارى، جان (1377)، فلسفه وجودى، ترجمه محمد سعيد حنايى كاشانى، نشر هرمس
مك گراث، اليستر (1384)، درسنامه الاهيات مسيحى، ترجمه بهروز حدادى، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
ملكيان، مصطفى (1381)، راهى به رهايى، تهران، موسسه نگاه معاصر.
ميبدى، ابوالفضل رشيدى الدين (1344)، كشف الاسرار وعدة الابرار، به كوشش على اصغر حكمت، تهران، انتشارات اميركبير.
نسفى، عزيز الدين (1377)، كتاب الانسان الكامل، تصحيح و مقدمه ماريژن، تهران، انتشارات طهورى، انستيو ايران و فرانسه.
نصر، سيد حسين (1383)، آرمان ها و واقعيت هاى اسلام، ترجمه شهاب الدين عباسى، تهران: دفتر پژوهشو نشر سهروردى.
ـــــــــــــــ ، (1381)، معرفت و معنويت، ترجمه انشاءالله رحمتى، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى
ـــــــــــــــ ، (1372)، اسلام و تنگناهاى انسان متجدد، ترجمه انشاءالله رحمتى، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردى.
نيكلسون، رينولد (1372)، عرفان عارفان مسلمان، ترجمه اسدالله آزاد، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسى مشهد.
وستفال، مرالد (1381)، «پولس قديس را به جد بگيريم: گناه به منزله مقوله اى معرفت شناختى، ترجمه مصطفى ملكيان، در: سيرى در سپهر جان، ويراسته ملكيان، تهران، موسسه نگاه معاصر.
ويتگنشتاين، لودويگ (1379)، در باب يقين، ترجمه مالك حسينى، تهران، نشر هرمس.
وين رايت، ويليام (1386)، عقل و دل، ترجمه محمدهادى شهابى، قم، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
هايدگر، مارتين (1383)، متافيزيك چيست؟، ترجمه سياوش جمادى، تهران نشر ققنوس.
ـــــــــــــــ ، (1385)، معناى تفكر چيست؟ ترجمه فرهاد سلمانيان، تهران، نشر مركز.
ـــــــــــــــ ، (1381)، «نامه درباره انسان گرايى»، در: متن هايى برگزيده از مدرنيسم تاپست مدرنيسم، ترجمه عبدالكريم رشيديان، تهران، نشرنى.
ـــــــــــــــ ، (1382)، «وارستگى: گفتارى در تفكر معنوى»، در: فلسفه و بحران غرب، ترجمه رضا داورى اردكانى و ديگران، تهران، نشر هرمس.
همايى، جلال الدين (1369)، مولوى نامه، تهران، نشر هما
هيك، جان (1381)، وصف ناپذيرى، ترجمه سيد حسن حسينى، فرهنگ، ش 42ـ41.
ـــــــــــــــ ، (1382)، بعد پنجم: كاوشى در قلمرو روحانى، ترجمه بهزاد سالكى، تهران، انتشارات قصيده سرا.
يوسفيان، حسن و شريفى، احمدحسين (1383)، عقل و وحى، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.

پی نوشت ها :

[11]. 11. اشاره به حديث قدسى اى است كه در كتاب هاى عرفانى ذكر شده است: «كنت كنزاً مخفياً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكى اعرف» (رك: عين القضاه، 1341، ص265و275; ميبدى، 1344، ص477; شاه آبادى، 1386، ص139).
گنج مخفى بُد ز پُرى چاك كرد *** خاك را تابان تر از افلاك كرد (مولوى)

منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب